۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

بابك خرمدین نمادی از مقاومت ایرانیان در برابر تجاوز بیگانه














خَرَّم در زبان پارسي هر چيزي است كه خوشي و شادي و لذت را براي انسان فراهم آورَد. اينكه بهار و باغ و بوستان را خُرَّم گوئيم به اين دليل است كه مايه‌ي شادي و نشاط‌اند. واژه دین از دَینه اوستایی می باشد که به معنی وجدان انسان معروف است . خُرَّم‌دين، و بصورت امروزينش دينِ خُرَّم بمعناي ديني است كه در کنار انسان ساز بودنش مايه‌ي شادي و خوشي مردمان شود . تعريف دين به اين مفهوم در جاي‌جاي گاتاي زرتشت آمده است، مؤلف كتاب البدء والتاريخ درباره پيروان زرتشت ميگويند: هرچه انسان خرمي بيشتري بطلبد اندوه اهريمن بيشتر ميشود و اهريمن بيشتر درصدد جنگيدن با انسان برمي‌آيد ؛ و در تعريف عقايد خرم‌دينان مينويسد كه آنها هرچه باعث شادي و لذت باشد و طبيعت انسان به آن علاقه داشته باشد و زياني به كسي نرساند را مباح ميدانند . نهضت حق طلبانه خرم دینان را می توان نهضتی بزرگ در تاریخ ایران دانست . زیرا روحیه ملی و ضد بیگانه را در ایران زمین گسترش داد .

معنی واژه بابک در واژه نامه پهلوی - اوستایی استاد بهرام فره وشی از پاپک گرفته شده است که پدر عزیز و کوچک معنی می دهد . یکی از بزرگان سرزمین ایران از نیای ساسان نیز بوده است . متاسفانه عده ای از پانترکهای بی سواد دست به جعل نام این بزرگ مرد ایران زده اند و در سایتهای خود از او به عنوان قهرمان ترکان نام می بردند و او را از ترکستان و مغولستان که سرزمین ترکها می باشد خوانده اند . ولی خوشبختانه نام و معنی وی صددرصد ایرانی است و این حرکات فقط کوته فکری – عدم آگاهی و تفکری متحجرانه از آنها را برای ما نمایان می سازد . پاپک خرمدین از سرزمین آریایی مادهای آذربایجان کجا و بای بک ساختگی عده بچه تجزیه طلب از نوادگان وحشی چنگیز خان مغول کجا ؟!؟!؟

بابك از نژادی ایرانی و مسکنش آذرآبادگان بود، گويا مسلمانش كرده بودند و نام عربيش حسن بود. جنبشي كه بابك در ایران آغاز كرد و رسما نام جنبش خرم‌دينان برخود داشت، يك ايدئولوژي مشخصي را مطرح میكرد كه هدفش براندازي نهائي سلطه‌ي عرب - برقراري مساوات انساني در ايران - تأمين خوشيي براي همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزم مينويسد كه ايرانيان ازنظر وسعت ممالك و فزوني نيرو برهمه‌ي ملتها برتري داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چون دولت باشکوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و عرب كه نزد آنها دونپايه‌ترين قوم جهان بود برآنها مسلط گرديد اين امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصيبتي تحمل‌نشدني روبرو يافتند، و برآن شدند كه با راههاي مختلف به جنگ با اعراب برخيزند. ازجمله رهبران آزادی بخش و ملی ایران میتوان سنباد، مقنع، استادسيس، بابك و ديگران را نام برد . دولت ساسانی که نیز که در سالهای پایانی عمرش به سر می برد بدون شک اگر با حمله اعراب روبرو نمی گشت با قیامهایی ملی همچون زمان پارتیان تغییر سلسله می دادند و حکومتی قوی تر و جدید به صورتی کاملا ایرانی روی کار می آمد همانگونه که پارتیان بر ضد سلوکیان یونانی در ایران قیام کردند و دست بیگانگان را از این سرزمین برچیدند و سلسله قدرتمند شاهنشاهی پارتی را برقرار نمودند

نام خرم‌دين كه به پاخاستگانِ ايراني براي اين جنبش برگزيده بوده‌اند به روشني نشان ميدهد كه اين يك جنبش مزدكي بوده و همه‌ي شعارها و برنامه‌هاي مساوات‌طلبانه و ضد بهره‌كشي مزدك را دنبال ميكرده است. خود مزدک در تاریخ دینی که ادعای پیامبری آن را می کرد از زرتشت گرفته بود و با تغییراتی می خواست آن را به روز کند ولی چون در برابر دین بهی که دارای پایه های بسیار کهن بود قدرتی نداشت نتوانست گسترش یابد . ابن حزم تصريح ميكند كه خرم‌دينانِ پيرو بابك يك فرقه‌ي مزدكي بودند . اساس تعاليم مزدك برآن بود كه مردم بايد هم دراين دنيا و هم دردنياي ديگر به سعادت و شادمانی دست يابند؛ يعني هم دراين دنيا با كسب وكار وكشاورزي و صنعتْ براي خودشان بهشت بسازند، و هم با انجام كارهاي نيكو و خودداري از كارهاي بد رضايت خدا را حاصل كنند تا درآخرت به بهشت بروند. نيك در تعاليم مزدك عبارت بود ازگفتار وكرداري كه به خود يا ديگري منفعتي برساند و سعادتي فراهم آورَد؛ و بد عبارت بود ازگفتار يا كرداري كه به خود يا ديگران آسيب و گزند وارد آورد يا سبب محروميت شود. ابن‌النديم در وصف يكي از ايرانيانِ مزدكي مقيم بغداد به نام خسرو ارزومگان كه ويرا پيرو مذهبي شبيه مذهب خرم‌دينان ناميده، مينويسد كه به پيروانش دستور ميداد بهترين لباسها بپوشند، و خودش نيز بهترين لباسها مي‌پوشيد و به آن افتخار ميكرد .

مركز فعاليت بابك در آذربايجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگي از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهايش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از ميان بردن سلطه‌ي اربابانِ عرب بود كه نزديك به دوقرن مردم ایران را تاراج ميكردند. قبايل عرب همراه با فتوحات عربي به درون آذربايجان و دیگر شهرهای ایران سرازير شدند. بلاذري درباره‌ي سرازير شدنِ عربها به آذربايجان در زمان عثمان و امام علي، مينويسد بسياري از عشاير عرب از بصره وكوفه و شام به آذربايجان سرازير شدند و هرگروهي برهرچه از زمين توانست دست يافت و مصادره كرد، و بعضي‌شان زمينهائي را از عجمها خريدند و روستاهائي نيز به اين عشاير واگذار شد، و مردم اين روستاها به مُزارعينِ اينها تبديل شدند .

آغاز نهضت بابك در ایران را سال ١٩٤خ ذكر كرده‌اند. در مدت كوتاهي سراسر روستائيان نيمه‌ي غربي ايران و جنوب ایران به نهضت خرم‌دينان پيوستند. طبري مينويسد كه مردم روستاهاي نواحي اصفهان و همدان و ماهسپيدان و مهرگان‌كدك و جز اينها نيز به دين خرم‌دينان درآمدند . نخستين درگيري ناكامِ سپاهيان دولت عباسي و بابك درسال ١٩٨خ گزارش شده و خبر از شكست سپاه عباسي مي‌دهد. دومين درگيري ناكامِ سپاه عباسي و بابك درسال ٢٠٠خ بود كه بخش اعظم سپاهيان عباسي را بابك در غربِ ايران- نزديكي‌هاي همدان- كشتار كرد. اعزام نيروهاي عباسي به جنگ بابك درسراسر سالهاي ٢٠٠- ٢٠٦خ تكرار شد و هربار از بابك شكست يافتند. در سال ٢٠٣خ در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجسته‌ي دولتِ عباسي به قتل رسيدند؛ و يك فرمانده برجسته نيز شكست يافته فرار كرد. در سال ٢٠٦خ يك افسر برجسته‌ي عرب با سِمَتِ والي آذربايجان اعزام شد و سپاه بزرگي در اختيارش نهاده شد تا به‌كار بابك پايان دهد. اين مرد نزديك به دوسال با بابك درگير بود، و در خردادماه ٢٠٨خ دركنار روستاي بهشتاباد كشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند

خليفه‌ي عباسي در اواسط تابستان ٢١٢خ چندين لشكر به غرب ايران فرستاد، كه به گزارش طبري شصت هزار تن از روستائيان ناحيه‌ي همدان را قتل عام كردند، ولي بابك توانست شكستهاي سختي بر اين نيروها وارد سازد و با تلفات و این متجاوزان را با شكست به بغداد برگرداند. به دنبال اين شكستها، خليفه تصميم گرفت كه امر مقابله با بابك را به يك افسرِ مانوي مذهبِ نومسلمان ايراني معروف به افشين ، از خاندان ساسانی واگذارد. افشين چندي پيش براي سركوب شورشهاي مصر اعزام شده بود و مأموريتش را به نحوي بسيار پسنديده انجام داده بود و هنوز در مصر بود. اورا خليفه فراخوانده به مقابله‌ي خرم‌دينان گسيل كرد. افشين درناحيه‌ي همدان مستقر شد و در غرب و مركزِ ايران از همدان و آذربايجان تا اصفهان و ري، با بزرگان روستاها مذاكراتي انجام داد و وعده های دروغین برای متفرق کردن آنها از کنار بابک به آنان داد كه به ظاهر برآورنده‌ي خواسته‌هاي روستائيان بود .
افشين پس ازآنكه اوضاع غرب ايران را در خلال يك‌سال و نيم با سیاست ضد ایرانی و در جهت حمایت از اعراب و تهديد و هداياي نقدي (كه به دهخدايان ميداد) آرام كرد، براي به دام افكندنِ بابك نقشه چيد. كارواني با محموله‌ي امداد مالي و غذائي از بغداد عازم اردبيل شد تا به دژي كه محل استقرار سپاهيان خليفه بود تحويل دهد. بابك بي‌خبر از دامي كه افشين برايش چيده بود، تصميم گرفت كه راه را برآن كاروان بربندد و محموله‌هايش را تصاحب كند. افشين شبانه بدون سروصدا و بدون نواختن كوس و كَراناي (شيپور جنگي)، در نزديكيهاي دژ موضع گرفت؛ زيرا يقين داشت كه بابك براي تصرف دژ خواهد آمد. بابك ابتدا يك قرارگاه كوچكِ سپاهيان خليفه بر سرراهش را مورد حمله قرار داد و افرادش را كشت، آنگاه به كنار دژ رفته به افرادش استراحت داد كه روز ديگر به دژ حمله كنند. دراين هنگام افشين براو شبيخون زد. گويا همه‌ي افرادي كه همراه بابك بودند كشته شدند، ولي بابك جان سالم ماند (زمستان سال ٢١٤خ). افشين پس ازآن به برزند برگشت و آنجا اردو زد تا با ادامه دادن تماس با كلانترانِ روستاها كار پراكنده كردن بقاياي هواداران روستائي بابك در ایران را دنبال كند .

از اوائل سال ٢١٥خ منطقه‌ي نفوذ بابك كه سابقا به همدان و اصفهان و ري ميرسيد، ازحد مناطق كوهستاني هشتادسر در آذربايجان فراتر نميرفت. افشين پس از برگزاري مراسم نوروز و سيزده به‌در براي حمله به بابك آماده شد. نخستين حمله‌ي او به هشتادسر با شكست مواجه شد. پس ازآن در سراسر ماههاي اين سال چندين حمله به هشتادسر صورت گرفت كه همه ناكام ماند. داستان اين نبردها را طبري با استفاده از آرشيو گزارشهاي كتبي به تفصيل دقيقي درحجم حدود ٣٠ صفحه ذكر كرده است كه همه خبر از رشادتهاي بيمانندِ بابك و يارانش ميدهد .
در بهار سال ٢١٦خ سپاه امدادي خليفه با سي ميليون درهم كمك مالي به بَرزَند رسيد؛ و افشين حملاتش به بابك را ازسر گرفت. افشين ابتدا به كلان‌رود منتقل شده درآنجا اردو زد و برگرد خويش خندق كشيد. به زودي يك لشكر بابك تحت فرمان آذين- برادرِ بابك- به سوي كلان‌رود حركت كرد. نبرد سپاهيان افشين و بابك در يكي ازدره‌هاي تنگ كوهستاني درگرفت، كه تفاصيل آن‌را طبري ذكر كرده ولي نتيجه‌ي آن را معلوم نميدارد. ازآنجا كه اين تفاصيل از روي سند كتبي گزارش افشين نوشته شده، ميتوان پنداشت كه افشين اين بار نيز با شكست مواجه شده ولي شكست خود را در نامه‌اش منعكس نكرده باشد. دراين ميان لشكرهاي امدادي پيوسته از بغداد ميرسيد. افشين پيشروي آهسته در گذرگاههاي كوهستاني به سوي قرارگاه بابك را ادامه داد. او بر هركدام از گذرگاههاي استراتژيك دست مي‌يافت دژي بنا ميكرد و پيرامونش را خندقي ميكشيد و لشكري درآن مي‌گماشت تا تحركات احتمالي روستائيان منطقه را زير نظر بگيرد. بدين ترتيب افشين به قرارگاه بابك در منطقه‌ي بذ در کلیبر نزديك شد. ازاين به بعد نام بخاراخدا از فئودالهاي بزرگِ ايراني‌تبارِ سغد بعنوان يكي از فرماندهان برجسته‌ي سپاه افشين به ميان مي‌آيد. استقرار افشين برفراز يكي از بلنديهاي مشرف بر بذ دركنار رودرود ماهها بطول انجاميد. بابك دسته‌جات مسلحش را به گذرگاههاي كوهستاني ميفرستاد تا دسته‌جات افشين را به دام افكنند، و خودش در قرارگاهش در برابر ديدگان افشين موضع گرفته بود و همه‌روزه جشن شادي برپا ميكرد و افرادش ناي و دهل ميكوفتند و پايكوبي ميكردند و سرود ميخواندند و افشين خائن به ایران را به استهزاء ميگرفتند. دريكي از روزها بابك مقاديري خيار و سبزيجات و هندوانه براي افشين هديه فرستاد و به او پيام داد كه مي‌بينم شما جز كُماچ و شوربا چيز ديگري براي خوردن نداريد؛ دلم برايتان ميسوزد و اميدوارم اين هدايا دلتان را نيز نسبت به ما نرم كند . افشين كه ميدانست هدف بابك ازاين كار برآورد نيروي او باشد سردسته‌ي اين مأموران را با گروهي از افرادش فرستاد تا سه خندق بزرگ و ديگر خندقها را بازديد كند و خبرش را براي بابك ببرد، شايد بابك دست از مقاومت برداشته و تسليم شود .

در شهريورماه ٢١٦خ و زماني كه روستائيان سرگرم كار در مزارع و باغستانها بودند، حمله‌ي افشين به شهر بذ (مركز بابك) با سپاهی عظیم آغاز شد. چون افشين به نزديكي بذ رسيد و بابك فقط سرداران خود را در کنارش دید راهی به جز فریب افشین خائن ندید . به همین جهت شخصی به نزد او فرستاده پيام داد كه چنانچه او تعهد بسپارد كه به وي و مردانش آسيب نرسد، شهر را به او تسليم خواهد كرد. افشين پاسخ مساعد داد و بابك شخصا از دژ بيرون آمد تا با افشين مذاكره كند. افشين نيز وقتي دانست كه بابك درحال نزديك شدن به اواست به طرف او رفت. چون بابك و افشين در فاصله‌ئي ازهم قرار گرفتند كه ميتوانستند صداي يكديگر را بشنوند، بابك به او گفت: حاضرم كه تسليم شوم ولي مهلت ميخواهم كه خود را آماده كنم. افشين گفت: چندبار به تو گفتم كه بيا و تسليم شو، ولي قبول نكردي. اكنون نيز دير نيست، اگر امروز تسليم شوي بهتر از فردا است. بابك گفت: من تصميم خودم را گرفته‌ام و تسليم ميشوم؛ ولي بايد تعهدنامه‌ي كتبي خليفه را برايم بياوري تا اطمينان يابم كه چنانچه تسليم شوم نه به خودم و نه به افرادم گزندي نخواهد رسيد. افشين به او قول داد كه چنين خواهد كرد .


ولي بابک که افشین را فردی خائن و ضد ایرانی می دانست افشین را فریب داده بود و در اندیشه پیروزی در جنگ بود . در همان لحظاتي كه بابك با افشين درحال مذاكره بود و به افسرانش پيام فرستاده بود كه دست از نبرد بكشند تا به ظاهر با افشين به نتيجه برسد، تيپهاي سپاه افشين وارد شهر بذ شدند وآتش در شهر افكندند و شهر را ويران کردند . گروهي به فراز كاخ بابك رفتند تا پرچم اسلام برافرازند. گروههاي بسياري در كوچه‌ها در حركت بودند وآتش به خانه‌ها مي‌افكندند و شهرها را ویران کردند و خبر این جنایات بر بابك رسید و سریعا محل مذاكره را ترك كرده به شهر برگشت شايد بتواند شهر را نجات دهد. ولي دير شده بود. كشتار و تخريب و نفرت‌افكني و آتش‌زني تا پايان روز ادامه يافت، كليه‌ي مدافعان شهر به قتل آمدند، و افراد خانواده‌ي بابك دستگير شده به نزد افشين فرستاده شدند. درپايان روز كه سپاه افشين به خندقشان برگشتند، بابك و مرداني كه همراهش بودند به شهر وارد شدند و پس از ديدن ويرانيها از شهر رفته در دره‌ئي دركنار هشتادسر مخفي شدند. روز ديگر نيز به روال همانروز تخريب و آتش‌زني ازسر گرفته شد و اين كار تا سه روز ادامه داشت تا شهر به‌كلي سوخت و اثري ازآبادي برجا نماند .
افشين به همه‌ي كلانتران روستاهاي اطراف، ازجمله به ديرها و كليساهاي مسيحيان كه در همسايگي آذربايجان درخاك ارمنستان بودند نامه نوشت كه هرجا از بابك خبري به دست آورند به او اطلاع دهند و پاداش نيكو دريافت كنند. بابك با دوبرادرش و مادر و همسرش گل‌اندام راهی جنگلهای ارمنستان و آران شدند. كساني به افشين خبر دادند كه بابك و چندتن از يارانش در يك دره‌ي پردرخت وگياه درمرز آذربايجان وارمنستان مخفي است. افشين برگرداگرد آن دره دسته‌جات مسلح مستقر كرد تا از هرراهي كه بيرون آيد دستگيرش كنند. او ضمنا امان‌نامه‌ي خليفه را كه ميگفت درآن روزها رسيده به افرادِ بابك كه اسيرش بودند نشان داد، و به يكي از برادرانِ بابك و چندتني از كسانش كه اجبارا تسليم شده بودند سپرد وگفت: من انتظار نداشتم كه به اين زودي نامه‌ي خليفه برسد، و اكنون كه رسيده است صلاح را درآن ميدانم كه براي بابك بفرستم. او ازآنها خواست كه نامه را برداشته براي بابك ببرند و راضيش كنند كه بيايد و خود را تسليم كند. آنها گفتند كه محال است بابك تن به تسليم دهد؛ زيرا كاري كه نمي‌بايست اتفاق مي‌افتاد اكنون اتفاق افتاده و جائي براي آشتي باقي نمانده است. افشين گفت: اگر اين‌را برايش ببريد او شاد خواهد شد . سرانجام دوتن از یاران بابك حاضر شدند نامه را ببرند. پسر بابك نامه‌ئي همراه اينها خطاب به پدرش نوشته به او اطلاع داد كه اينها با امان‌نامه‌ي خليفه به نزدش آمده‌اند و او صلاح را درآن ميداند كه وي خود را تسليم كند . چون فرستادگان به نزد بابك رسيدند بابك به آنها و به پسرش كه نامه به وي نوشته بود دشنام داد و گفت اگر اين جوان پسر من بود بايد مردانه ميمُرد نه اينكه خودش را به دشمن تسليم ميكرد . به آن دونفر نيز گفت كه شما اگر مرد بوديد نبايد اكنون زنده مي‌بوديد تا پيام دشمن را به من برسانيد؛ زيرا مردن در مردي بهتر است از لذتِ زندگي چهل‌ساله در نامردي . سپس يكي ازآنها را دردم كشت و ديگري را با همان امان‌نامه‌ي خليفه باز فرستاد، و گفت به پسرم بگو كه حيف ازنام من كه برتواست. اگر زنده بمانم ميدانم با تو چه كنم .

بعد ازآن بابك دريكي از روزها با همراهانش ازدره خارج شده به سوي ارمنستان به راه افتاد. افراد افشين كه از بالا نگهباني ميدادند آنها را ديده تعقيب كردند. بابك و همراهانش به چشمه‌ساري رسيدند و ازاسب پياده شدند تا استراحت و تجديد نيرو كنند و غذائي بخورند. افراد تعقيب‌كننده برآن بودند كه بابك را غافلگير كنند، ولي هنوز به نزد بابك نرسيده بودند كه بابك وجودشان را احساس كرده خود را برروي اسب افكند و ازجا درپريد. سواران تعقيبش كردند. زن و مادر و يك برادر بابك دستگير شدند. بابك وارد خاك ارمنستان شد و چون خسته وگرسنه بود به يك مزرعه رفت كه چيزي بخرد. سرانِ آن روستا نيز مثل ديگر روستاها پيام افشين را دريافته بودند، و ميدانستند كه اگر بابك را تحويل دهند جائزه دريافت خواهند كرد. يكي از كشاورزان با ديدن بابك كه رخت برازنده دربر داشت و سوار براسبي نيكو بود وشمشيري زرين حمايل كرده بود، گمان كرد كه او شايد بابك باشد. لذا خبر به كشيش روستا برد. كشيش چند نفر را برداشته به سرعت خودش را به بابك رساند كه درحال غذا خوردن بود. او به بابك تعظيم كرده دستش را بوسيده گفت: من از دوستداران توام، و ازتو ميخواهم كه به مهماني به خانه‌ام بيائي. دراين روستا و اطراف آن همه‌ي كشيش‌ها دوستدار توهستند و اگر با ما باشي آسيبي به تو نخواهد رسيد . بابك كه خسته و درمانده بود، فريب احترامها و وعده‌هاي كشيش را خورد و همراه او وارد خانه‌اش شد. كشيش از همانجا شخصی را به نزد افشين فرستاد تا به وي اطلاع دهند كه بابك درخانه‌ي اواست. افشين يكي از افرادش را به نزد كشيش فرستاد تا بابك را شناسائي كند و نسبت به درستي پيام كشيش اطلاع يابد. كشيش به فرستاده‌ي بابك رخت طباخان پوشاند، و وقتي آن مرد سيني غذا را براي بابك و كشيش برد بابك ازكشيش پرسيد: اين مرد كيست؟ كشيش گفت: ايراني است و مدتي پيشتر مسيحي شده و به ما پيوسته در اينجا زندگي ميكند. بابك با مرد حرف زد و پرسيد اگر مسيحي شده چه ضرورتي داشته كه اينجا باشد. مرد گفت: من از اينجا زن گرفته‌ام. بابك به شوخي گفت: ازمردي پرسيدند ازكجائي؟ گفت: ازآنجا كه زن گرفته‌ام .

به‌هرحال كشيش به افشين پيام داد كه دودسته‌ي مسلح را به نقطه‌ي مشخصي بفرستد، و روزي را نيز مقرر كرد كه بابك را به بهانه‌ي شكار به آنجا خواهد بُرد. اين عمل براي آن بود كه او نميخواست بابك را در خانه‌اش تحويل مأموران افشين بدهد، زيرا ازآن ميترسيد كه بابك زنده بماند و دوباره جان بگيرد و ازاو انتقام بكشد. طبق قراري كه در پيامش به افشين داده بود، كشيش يكروز به بابك گفت: چند روزي است كه درخانه نشسته‌اي و ميدانم كه ازاين حالت دلگير و خسته‌اي. اگر تمايل داري من زميني دارم كه آهوان بسياري درآنجا يافت ميشوند، و چندتا باز شكاري نيز دارم كه گاه آنها را با خود به شكار مي‌برم. بيا فردا به شكار برويم . بابك درخلال چند روزي كه مهمان كشيش بود ازاو و اطرافيانش رفتارهاي نيكي ديده و كاملا به او اعتماد يافته بود. افشين دودسته‌ي مسلح از افراد برجسته‌اش را همراه دو افسر از خاندان ايراني سُغد به نامهاي پوزپاره و ديوداد به محلي كه كشيش تعيين كرده بود فرستاد تا كمين كنند و درلحظه‌ي مناسب برسر بابك بتازند و دستگيرش كنند. بابك در روز مقرر همراه كشيش به شكار رفت ولي خودش شكارِ پوزپاره و ديوداد گرديد. وقتي بازداشتش كردند و دستهايش را ازپشت مي‌بستند، رو به كشيش كرده به او دشنام داد و گفت: مردك! اگر پول ميخواستي من ميتوانستم بيش ازآنچه اينها به تو خواهند داد بدهمت. مطمئنم كه مرا به بهاي اندك فروخته‌اي .

روزي كه قرار بود بابك را وارد برزند (اقامتگاه افشين) كنند، افشين مردم شهر و بسياري از مردم روستاهاي دور و نزديك را در ميدانِ بزرگي در بيرون شهر در دوسو گرد آورد و ميانشان فاصله‌ي كافي گذاشت تا بابك بگذرد و همه به او بنگرند و بدانند كه كارِ بابك تمام است. ساعتي كه بابك را در زنجيرهاي گران از ميان دوصفِ مردم ميگذراندند، شيون زنان وكودكان بلند شد كه براي رهبر محبوبشان ميگريستند و برسر وسينه ميزدند. افشين با صداي بلند خطاب به زنهاي شيون‌كننده گفت: مگر شما نبوديد كه ميگفتيد بابك را دوست نداريد؟ زنان با شيون جواب دادند: او اميد ما بود و هرچه ميكرد براي ما ميكرد . برادر بابك نيز مثل بابك نزد يكي از كشيشان پنهان شده بود. ويرا نيز آن كشيش به مأموران افشين تحويل داد .

موضوع بابك چنان براي خليفه بااهميت بود كه وقتي خبر دستگيريش را شنيد جايزه‌ي بزرگي براي افشين فرستاد و به او نوشت كه هرچه زودتر ويرا به پايتخت ببرد. فرستادگان خليفه همه‌روزه به آذربايجان اعزام ميشدند تا با افشين درتماس دائم باشد و او بداند كه چه وقت و چه ساعتي افشين و بابك به پايتخت خواهند رسيد؛ و برفراز تمام بلنديهاي سرراه و دركنار جاده ديدبان گماشت تا هرگاه افشين را ببينند به يكديگر جار بزنند و همچنان اين جارها تكرار شود تا به خليفه برسد. او همه‌روزه هيئتي را همراه با هدايا و اسب و خلعت به نزدِ افشين ميفرستاد تا قدرداني از خدمت افشين را به بهترين وجهي نشان داده باشد. افشين در ديماه ٢١٦خ با شوكت و شكوه بسيار زيادي وارد پايتخت خليفه گرديده به كاخي رفت كه به خودش تعلق داشت و بابك را نيز درآن كاخ زنداني كرد. چون هوا تاريك شد و مردم به خواب رفتند، خليفه به يكي از محرمانش مأموريت داد تا بطور ناشناس به نزد بابك برود و اورا ببيند و بيايد اوصافش را به او بگويد. آن مرد چنان كرد، و افشين وي‌را بعنوان مأمور حامل آب به اطاقي برد كه بابك درآن زنداني بود. خليفه وقتي اوصاف بابك را ازاين محرم شنيد، براي اينكه بابك را ببيند و بداند اين مرد چه عظمتي است كه ٢٢ سال مبارزاتِ مداوم و خستگي‌ناپذيرش پايه‌هاي دولتِ اسلامي را به لرزه افكنده است، نيم‌شبان برخاسته رخت ساده برتن كرد و وارد خانه‌ي افشين شده بطور ناشناس وارد اطاق بابك شد و بدون آنكه حرفي بزند يا خودش را معرفي كند، دقايقي دربرابر بابك برزمين نشست و چراغ دربرابر چهره‌اش گرفته به او نگريست .

بامداد روز ديگر خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند ويرا ببينند. بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه ويرا سوار بر پيلي كرده در شهر بگردانند. پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيار زننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد. براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند .
ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهيد ديد. چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود . به این ترتیب دستها و پاهاي بابك را بریدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد. پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بردار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد .
آخرین گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی ) :
تو این معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی . من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت .من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد .

من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند .مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند . اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند .

مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد . و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است . اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك یعنی چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد . برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند. طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند . بدين ترتيب كار بابك پس از ٢٢ سال پيروزي پي‌درپي و وارد آوردن شش شكست بزرگ بر شش‌تا از بهترين فرماندهان ارتش عباسي، و پس از اميدهاي فراواني كه روستائيان ايران به او بسته بودند، با توطئه‌ي نماينده‌ي عيسا مسيح و یک شاهزاده خائن ایرانی به پايان رسيد . تاريخ بداند كه مدعيان توليت دين در هردين و مذهبي دشمن توده‌هاي تحت ستم و همدست زورمندانند، و اين امر منحصر به متوليان يك دين خاص نيست، بلكه كشيشان مسيحي نيز با همه‌ي مدعاهائي كه ارائه ميكنند .
امروزه ایرانیان آزاده از 10 تا 13 تیر ماه هر سال بر قلعه سر به فلک کشیده این سردار بزرگ گرد هم می آیند و مراسم زادروزش را گرامی می دارند . مردم ایران از شهرهای مختلف راهی کلیبر در شمال اهر می شوند . متاسفانه عده ای از ضد ایرانیان متحجر و وطن فروش نیز از این گردهم آیی ملی سو استفاده میکنند و با برافراشتن پرچمهای ترکیه و جمهوری آران ( آذربایجان ) سعی به انحراف کشیدن این یادبود میکنند . این افراد که به پان ترکیسم مشهور هستند باقی مانده سید جعفر پیشه وری گجستک هستند که با امکانات روسهای متجاوز سعی در متلاشی کردن ایران داشت .

افشین یک خیانتکار بود.متاسفانه بیشتر مشکلات ما در طول تاریخ کهنمان به خاطر وجود این خیانت کاران و وطن فروشان بوجود آمده.افرادی مانند سلمان فارسی خیانتکار و افشین خیانتکار. ما هم می توانیم افشین نباشیم و مانند بابک خرمدین بر علیه تازیان بجنگیم تا روزی که آنها را از کشور خود بیرون کنیم.ما ایرانی هستیم پس نباید اجازه بدهیم این ملایان که از تخم و ترکه تازیان هستند بر ما حکمرانی کنند.ما این ولایت فقیه را به زیر می کشیم.پس ای هم میهن دستت را به من بده تا با هم در این سال استقامت و پایداری به هدف مقدس خود برسیم . برای تاریخ خود افتخار باشیم.سکوت ما خیانت به آیندگان است.




پ.ن:باسپاس فراوان از هموطن میهن پرستم آرشام پارسی(آریامن)

پاینده باد ایران و ایرانی
زنده باد آزادی

۲۴ نظر:

  1. باز هم یک ابله دیگر که شروع به تحریف و واورنه لوه دادنه دینها کرده http://zartoshtenik.blogfa.com/
    برو اینجا و مطالبه این ابله را ببین

    پاسخحذف
  2. تمرین دموکراسی اونهم با ملت دینار ملتی که حریم زن ومرد و بینشون پارچه تعیین میکنه زنها باید چادر داشته باشن وگرنه منافقنو کافر مردا هم اگر کراوات داشته باشند منافقنو کافر.جالبتر اینکه ملت عرب صفت چفیه بند نمیدونن که کراوات از نوع فرهنگ پوشش پارسیان ایرانیان بود و آمرکایییها و اروپاییها پاپیون میزدند ..

    دعای کمیلو ندبه بخون شاید امام زمان اومد اونوقت زندانیهای سیاسی از دست اینهمه شکنجه و ظلمو ستمو خفقان و سرکوب نجات پیدا کردند ..

    موقعه انتخابات که میشه گشتهای ارشاد کم میشه بعد انتخابات که میشه گشت ارشاد با تجهیزات ( با توم و گاز اشک آور ) میشه

    یهویی کشور پر از منافقو محاربه و دشمن میشه یهویی بعد 31 سال مفسدان مالی شناسایی میشند ولی مجازاتی برایشان در کار نیست

    ایران یهویی کمپانیه امام میشه یکی دورش نور پخش میشه یکی نایب امام زمان میشه

    سربازان گمنام امام زمان قاتلان ندا ها و سهرابها و کیانوشها را قاتلان دانشجویان آزادیخواه را واستاد
    محمد علی را هم مانند عبدالمالک ریگی پیدا و دستگیرشون کن (((نکنه مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد؟؟!!!))) که هنوز پیدایشان نکردی!!!


    آیا تا به حال به این موضوع دقت کرده اید !!!!!!!!!

    زمانی که جمهوری اسلامی به مردم ایران احتیاج دارد ، مانند شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی و شرکت در راهپیمایی های دولتی و ... ایران میشود ، ایران زمین ، و از رسانه های خود سرودهای ملی پخش میکند ( ای ایران ) وترانه های پاپ و تصاویر ایران باستان و آثار تاریخی پیش از اسلام را نشان میدهد .... ولی وقتی دیگر به مردم احتیاج ندارند ، ایران میشود ، ایران اسلامی ، و دیگر از پخش سرودهای ملی و نشان دادن تصاویر ایران باستان خبری نیست ...

    مرگ بر این حکومت مردم فریب

    پاسخحذف
  3. پسرکوروش وارث داریوش۱۳ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۵۰

    آنها چه بخوان چه نخوان یک حکومت تک حزبی و دیکتاتوری سقوط میکنه ... عزیزم حکومت تک حزبی مثل چین - کوبا - کره شمالی - توجه کن اونها هم مجلس دارند ولی ؟؟؟؟؟ متوجه شدی !!!!!!!!!

    آیا تو میتونی جلوی عوض شدن نسل رو بگیری ... با عوض شدن نسل تفکرات عوض میشه .... میتونی جلوشو بگیری ... من دقیق میدونم که حکومت دیکتاتوری - استبدادی - توتالیتر - خودکامه و .... با هم فرق میکنند تو به من نگو ... من رشته تحصیلیم اینه .... دیکتاتور که شاخ و دم نداره ...

    برای این که بیشتر با انواع حکومتها و ماهیت آنها آشنا بشی سلسله کتابهای خداوندان اندیشه را بخوان ... حرفهای شما من رو به یاد قرون وسطی در اروپا انداخت ... در خودت یک رنسانس ایجاد کنه ... کلیسا می گفت رستگاری مردم در دست منه ... مردم تا مدتی فریب خوردند ... ولی بعد یک چیزی شروع شد میدونی چی بود .... شک بود .... شک سرآغاز حقیقت است ...
    مردم وقتی در اروپا پیشرفت کردند که به کلیسا و حرفهای اونها شک کردند ...
    رستگاری فقط در کلیسا نیست ... و مارتین لوتر نهضت اصلاح دینی را راه انداخت و زد تو دهن کشیشها ... مردم بیدار شدند ... مردم دیگه توسط کشیشها و دین فریب نخوردند ... دین محترم شمرده شد و در داخل کلیسا ها پاک و مقدس به جا موند .... .............................



    فرمول دمکراسی چیه ؟؟؟
    فرمول دیکتاتوری چیه ؟؟؟؟
    چرا اروپا- غرب به دمکراسی رسید ولی شرق نه .... چه اتفاقی در اروپا افتاد ...

    میبینی بر هرکسی که انتقاد کند برچسبی میچسبد حتی افرادی مانند آیت الله منتظری صانعی بروجردی این یعنی دیکتاتوری یعنی سرکوب کردن که اینجور حکومتها به مرور زمان پاشیده و سست تر خواهند شد چون از حمایت مردم از آنها کمتر میوشد

    کتاب ::: ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی - نویسنده ::: بلیتن مور ...
    خواهش میکنم حتما این کتاب رو بخون .... تشکر از تو .... .



    یک کشور اگر حکومت تک حزبی و دیکتاتوری داشته باشد هیچ گاه در عرصه بین المللی نمی تواند با کشورهای دموکراتیک مقابله کند ... این ضعف دیکتاتوری است .. ما حزب های دولتی نمی خواهیم ... احزاب پوشالی نمی خواهیم ... باید احزاب واقعی وراد بازی سیاست شوند وگرنه پیشرفتی در کار نخواهد بود .....

    موفق باشید ......... به امید آزادی ایران ...
    استوار و لجوجانه در برابر این حکومت ملعون ایستادهگی میکنیم همچون ستونهای تخت جمشید که هفت هزار سال ایستاده اند و به دنیا دهن کجی میکنندو قدمته ایران را به رخشان میکشند

    پاسخحذف
  4. استوار و لجوجانه در برابر این حکومت ملعون ایستادهگی میکنیم همچون ستونهای تخت جمشید که هفت هزار سال ایستاده اند و به دنیا دهن کجی میکنندو قدمته ایران را به رخشان میکشند
    خیلی زیبا بود
    درود بر سیامک عزیز با مطبت قشنگش
    درود بر پسر کوروش و ناشناس به خاطر روشن فکریشون
    پاینده ایران

    پاسخحذف
  5. اقا سلام سیامک خان اسم بلاگت به اندازه کافی جذاب هست دیگه احتیاجی نیست این متنای جالبم بنویسی پیش من بیا دوست سبز من
    ولی خودمونیما کور شدم تا این متنو خوندم!!!!

    پاسخحذف
  6. پسرکوروش وارث داریوش۱۴ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۴:۴۴

    دورد بر تو
    هر چیز که از ریشه ء خود جدا شود سست و پژمرده و خشک میگردد (کوروش کبیر)

    انقدر كه از امام و پیامبر و اعیاد و محرم و..(كه وظیفه هست) گفتیم آیا یتابحال از مهرگان اسفندگاه ویا از تخت جمشید صحبت كردیم؟
    آیا ما نباید نسلمون رو بدونیم كیه ؟ چرا باید منشور بین المللی كوروش درخارج از ایران باشه و برای برگردوندن اون هیچ اقدامی نكنیم؟
    چرا نمی یایم از كوروش و داریوش و بابک خرمدین و خیلی كسای دیگه حرف بزنیم.انقدر نگفتیم و نشناختیم كه دارند اسم پادشاه هارو از كتب درسی حذف می كنند.
    من معتقد به دین مبین اسلام و مخلص ائمه هستم و خواهم بود ولی چرا نیایم یكم وقت بگذاریم برای اجداد و نیاکانه خودمان و پیامبرمان کوروش کبیر که در قران در سوره و کهف به نام ذوالقرنین ذکر شده است
    چرا روایت گر شجاعت ادیسه هومر هستیم - از ماركوپلو حرف می زنیم تله تئاتر فرانسوی ها رو می سازیم ولی نمیدونم جرات نداریم یكم از اجداد خودمان اطلاعاتی یا فیلمی بسازیم و نسلی که از دین و مذهب زده و بزار میشوند را با آنها آشنا کنیم .....
    كم كه میاریم به اسن دفاع از قرآن و شریعت و دین و پیغمبر همه رو از كوروش گرفته تا زردتشت رو به زیر فحش و كنایه می بریم.
    چرا اینقدر فكر نمیكنیم كه پیامبر آسمانی ایران زمین - زردتشت- قبل از 14 قرن پیش كه محمد (ص) مبعوث شوند فرمود:كردار و گفتار نیك پندار نیک
    چرا از كارهای واقداماتی كه در زمان داریوش و كوروش كبیر انجام شده -همین تخت جمشید یا مقبره پاسارگاد-پرسپولیس كه جهان مبهوت شدند حرف نمی زنیم
    اسلام دین منكر نیست . نباید همه چیز رو بهم آمیخت و از روی نادانی و كم اطلاعاتی حرف زد.
    ایرانیان آنقدر از لحاظ علوم پیشرفت شگرف داشتند كه پیامبر گرامی اسلام فرمود: اگر علم و دانش در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت.
    برای همین است كه افسوس می خورم كه چرا من و شما - دختر و پسر - ایرانی از نسلمون و عقاید پاك بزرگان این ملك بی اطلاعیم
    امام حسین جای خودش 12 امام شیعیان جای خودشان محترم ولی ، ایرانمون چه میشه - رسم قشنگمون چه میشه که روز به روز به فراموشی سپرده میشوند و از آنهمه جشن فقط عید نوروزش ماندو چهار شنبه سورییش که چهار شنبه سورری را هم شرعی ندانستدو پاکش کردند تا کی میخواهند دست به تحریف تاریخ بزنند تا کی میخواهند با افراطی گریهای مذهبیشان جوانان را از مذهب و دین زده و بیزار کنند؟؟؟؟
    این ظلم بزرگی که حکومت آخوندی به اجداد و نیاکانمان کرد و تاریخ را تحریف و پاک کرد میبایست سزای ظلمش را ببیند

    پاسخحذف
  7. azaadandish.blogfa.com

    لینکش کن

    پاسخحذف
  8. محمود: بگم ؟ بگم؟؟ موسوی :چیز؟ چیز؟؟ رفسنجانی 30 سال داشت میخورد سید علی تازه فهمیده

    عجب؟؟؟؟!!!!

    کروبی:نن جون منم میدونست که اینجا همه دارن میخورن اونم دولته فامیل در فامیل

    رضایی : با با بی خیال امام زمان تو راهه داره میاد دیشب زنگ زد به رهبر گفت که فقط به عشقه سید علی بنگی دارم میام

    پاسخحذف
  9. آن موقع که شاه تحسیلات جنگی میخرید و او را جنگ طلب و دیکتاتور میخواندند

    دیدند که در جنگ ایران و عراق آن اسلحه ها و جت فانتومها نبود الان نه تو وجود داشتی نه من

    آن موقع که شاه را بخاطر جشنهای شاهنشاهییش ولخرج مینامیدند اینک آقا ها و آقازاده ها حسابهای بانکیه میلاردی جمع میکنندو سرمایه اندوزی میکنندو تشکیل به گروه تروریسته حزب الله میکند

    انموقع که شاه اگر چند بار ازدواج میکرد او را زنباره مینامیدند ولی اینک شاهده چندتا چندتا صیغه کردنه آقاها و آقا زاده ها هستیم دختر فراری توک میزنند

    پول نفت و گازو اینهمه منابع طبیعی کی سر سفره هایه ما می آید؟؟؟؟

    برایت عجیب نیست کشورت که ادعا میکنند در فناوری نانو و تولید موشکهای بالستیک حرفی برای زدن داردو علمش از دانشمندانه وطنی است ولی حتی قادر به تولید سی پی یو نیست !! کیسه کامپیترتو باز کن ببین چندتا قطعه ایرانی پیدا میکنی؟؟؟؟ حتی فن سی پی یو هم ایرانی نیست

    دین میخواستن بدن دین رو به استخدامه خودشون در آوردنو گند زدن به فرهنگ و اقتصادو ورزش این مملکت

    ما خواهانه دموکراسی حکومت چند حزبی هستیم

    تا دیگر شاهده انقلابهای متعدد و زندانی شدنه متعدد و فساد مالی نباشیم

    پاسخحذف
  10. قسمت دوم خبرهای فروردین رو گذاشتم خوشحال میشم سر بزنید![چشمک]

    پاسخحذف
  11. سلام
    سال نو شمسی مبارک
    حضورتان را ارج می نهیم
    http://5saljafa.blogfa.com
    http://5saljafa.blogfa.com
    دوست

    پاسخحذف
  12. با درود به اشو زرتشت و پدران ایران زمین,

    متن بسیار جالبی بود,کاش بابک خرمدین در ان زمان بر حکومت تازیان پیروز میشد تا ما در کشوری که حکومت پارسی داشت رشد میکردیم اگر پادشاهان ساسانی در مقابل این تازییان مقاومت میکردند و انها را به زندگی بدوی خود برمیگرداندند دیگر ایران کهن ما این مشکلاتی که امروزه داریم بدون کشته شدن جوانان ایرانی برطرف میشد.

    پاسخحذف
  13. درود بر تو سیامک جان عزیزم و برادر خوبم. مرسی که بهم سر زدی... مثل این که فیلتر کردن ما به مقام معظم برتری بد چسبیده...
    سبز باشی عزیزم

    پاسخحذف
  14. درود بر بابک خرمدین و پاینده راهش

    پاسخحذف
  15. سلام سیامک جان
    متنی بود بسی آموزنده
    یادش گرامی

    پاسخحذف
  16. درود بر شما

    وبلاگ °•.ღ فر و هر °•.ღ بروز شد .

    منتظر حضور پرافتخارتان هستم.

    شاد زي و مهر افزون.

    پاسخحذف
  17. آدرس این ویلاگ در وبلاگهای بسیجیان و طرفداران خامنه ای بنگی پخش بشه

    http://www.helaal3.blogfa.com/

    سریعا

    پاسخحذف
  18. من 2 بار دیگه اپ کردم چرا نمیای تو منتظرما!!!

    پاسخحذف
  19. درود بر شما پاینده ایران پر از قهرمان مظلوممان

    پاسخحذف
  20. درود بر ایران و ایرانی آریایی که تا آخرین نفس در مقابل ظلم خواهیم ایستاد
    پاینده باشی

    پاسخحذف
  21. 11 اردیبهشت (روز کارگر) آغاز قیام کارگران ...
    سلام .آپم

    پاسخحذف
  22. خامنه اییم قاتل ملتم۲۰ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۱۷

    خطاب به بسیجیها و وقاحت مداران :
    سگهای من کاری برایم کنید فیلمها و عکسهای وحشیگریهای بسیجیهایم سگهایم دارد دست به دست میچرخد بین مردم و از حکومت من متنفر میشوند من انتخابات دولت دهم را با گذاشتن مناظره و چاپلوسی و باج دادنها و شعار دادنهای گسترده آنها را به پای صندوقهای رای کشیدم ولی اینبار که اکثر مردم از من متنفر شدند و رو اسکناسها و دیوارها و... بر علیه من شعار نویسی میکنند دولت بعدی و انتخابات بعدی چقدر میخواهن حضور یابند؟؟ آیا بازهم در انتخابات می آیند؟؟؟ با اعتصابات کارگران چه کنم؟؟؟ با شورشها و روزنامه نگارها و وبلاگ نویسها و معترضینم چه کنم تا کی باید شما سگهای من با باتوم و سلاح در خیبانها ولو باشید؟؟؟ تا کی من باید فیلتر بکنم دوروغ بگویم خسته شده ام کاری برایم کنین
    با بمب اندازی در منازل سرلشگرها و سردارهای شناساییی شده چه کنم؟؟؟ با دوستان و اقوام و آشنایان زندانیها و کشته شدهگان چه کنم؟؟؟ با این موج رو به افزایش معترضین چه کنم ؟؟؟ تاکی آنها را زندانی و حبس کنم تا کی سانسور کنم خسته شده ام کاری برایم کنین

    بن بست جمهوری اسلامی

    پاسخحذف
  23. درود بر بابک خرمدین و کسانیکه نامش را زنده نگه میدارند...

    پاسخحذف
  24. داداش
    كوتاه بيا به اعراب چه ربطي داره؟
    از ماست كه برماست
    بقيش مهم نيست
    نظرت چيه؟

    پاسخحذف